مهارت مدیریت استرس

تلفن که زنگ می زد دلم هوورری می ریخت پایین. به خصوص اگه توی زمانهای غیر معمول زنگ می خورد یا شماره ناشناسی روی گوشیم می افتاد.

از زمانی که تلفن زنگ می زد تا وقتی طرف حرفهای اولیه سلام و احوال پرسی رو میزد یا خودش رو معرفی می کرد، هزار فکر ناجور از ذهنم می گذشت

نفس توی سینه ام حبس میشد و قلبم دردی می کشید که انگار می خواست وایسه

اگر چه هیچوقت هیچوقت اتفاق ناخوشایندی برای مامان و بابام نیوفتاده بود که دیگران مثلا در و همسایه یا خواهر و برادرام بخوان با تلفن به من خبر بدهند اما این حس همیشه با من بود.

زمان هایی می رسید که حتی بدون اینکه تلفن زنگ بخوره، صدایی رو می شنیدم و فکر می کردم  زنگ خورده

و یه وقتایی روزی هزار بار گوشیم رو چک می کردم که نکنه تماسی گرفته شده باشه و من متوجه نشده باشم

خوابم سبک بود، انگار همیشه گوش به زنگ بودم و هوشیار می خوابیدم مثل اون زمانهایی که بچه شیرخواره داشتم…

این قضیه ادامه پیدا کرد تا وقتی مامان و بابا رو از دست دادم

و

الان هنوز با گذشت یک سال از فوتشون، هنوز هم صدای زنگ تلفن منو بد حال می کنه.

 

 

دوست عزیز

ویدئوی زیر را که در زمینه مهارت مدیریت استرس است ببینید و داستانهای زندگی خود را با ما به اشتراک بگذارید.

محتوای آموزشی یوگای خنده، استرس و اضطراب مراقبین، روان و رفتار درمانی و ذهن آگاهی را به عنوان مکمل مطالعه نمایید.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *