مهارت مدیریت افسردگی و اضطراب

وقتی از پدرم دور هستم، دائم دلشوره دارم که نکنه اتفاقی براش بیوفته… حواسم رو نمی تونم به کارم بدهم… هر جا باشم بهم خوش نمی گذره … می خوام که زود برگردم پیش پدرم …

مادربزرگم در اثر سرطان فوت کرده است، خواهرم مدتیه علایمی نشون میده که منو یاد بیماری مادربزرگم میندازه … نگرانم خواهرم رو هم به خاطر سرطان از دست بدهم.

من باید از مادرم مراقبت کنم، که از من راضی باشه. از طرف دیگه هم نباید برای شوهر و بچه هام کم بذارم. دوست ندارم هیچ کسی از من ناراحت بشه.

من ناچارم ساعت های زیادی رو سر کار باشم، اگه یه مشکلی برای خانواده م پیش بیاد،  هیچوقت تا عمر دارم خودم رو نمی بخشم.چون حس می کنم براشون کم گذاشتم.

من اونقدر درگیر و کرفتار مراقبت از همسرم بودم که  فراموش کردم امروز باید به مدرسه پسرم می رفتم، من پدر خوبی نیستم.

به خاطر مراقبت از پدر و مادرم، ازدواج نکردم، ادامه تحصیل ندادم و یه شغل دست پاییین رو انتخاب کردم تا بیشتر همراهشون باشم، ولی احساس می کنم الان احساس تنهایی زیادی می کنم، دوستی ندارم، پدر و مادرم من رو درک نمی کنن و این سرنوشت منه و دیگه برای تغییرش خیلی دیر شده.

زندگی رو بدون بدون پدرم نمی خوام ، اگه براش اتفاقی بیوفته من می میرم.

مادرم بیشتر اوقات ساکته، حرفهایی که بهش م یزنم رو یادش نمی مونه، فکر می کنم برایش اهمیتی ندارم، علاقه ش رو به من از دست داده و دیگه دوستم نداره.

 

چقدر این خودگویی ها برای شما آشناست؟

آیا شما هم، چنین خودگویی های دارید؟ یا افرادی را می شناسید که افکار مشابهی داشته باشند؟

معمولا چه موقعی این افکار سراغ شما می آید؟ و روی شما چه اثری دارد؟

 

فیلم  زیر را ببینید و سعی کنید  موارد مشابه را درون خود یا اطرافیانتان  بیابید.  برای کنترل این افکار از روش های پیشنهادی استفاده کنید و تجربه هایی که در این زمینه دارید را در قسمت دیدگاه به اشتراک بگذارید.

برای دریافت مطالب بیشتر محتوای آموزشی افسردگی در مراقبین را مطالعه نمایید.

 

 

2 thoughts on “مهارت مدیریت افسردگی و اضطراب

  1. *مریم-90 says:

    سلام
    من خودم رو زیادسرزنش میکنم مخصوصا اگه همسرم ازم انتقادکنه
    ناراحتی همسرم رو تقصیرخودم میدونم
    بعضی وقتا احساس میکنم به اندازه ای که بایدمادرخوبی نیستم
    ازخودم انتظار دارم چندتاکار روباهم انجام بدم وتوی همه شون عالی باشم ومعمولا هم خوب از آب درنمیاد یافقط یکیش خوب میشه
    دلم میخوادبعضی وقتا تنهایی یابایه دوستی برم یه مسافرتی جایی ولی فکرمیکنم اگه خانواده م روتنهابذارم استباهه وهیچ وقت این کارو نکردم اگه مادرشوهرم بامن بی حوصله حرف بزنه فکرمیکنم ازمن ناراحته وخود خوریهام شروع میشه.

  2. *نیره-م 231 says:

    من حدود ۵سال از پدرم که مبتلا به آلزایمر بود همراه با مادر و خواهر و برادرم مراقبت کردم.الان ۷ روزه که پدرم به رحمت خدا رفته فقط خواستم بگم تا توان دارید و امکانش هست همه جوره در خدمتشان باشید دلتنگی خیلی بده ایکاش فقط یه شب دیگه پیشمون بود ایکاش آخرین باری که دیدمش میدونستم که دیگه قرار نیست پیشم باشه??????

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *